دانلود تحقیق با موضوع شيوه بازيگري با توجه به سيستم استانيسلاوسكي، در قالب word و در 53 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن تحقیق: (شيوه بازيگري با توجه به سيستم استانيسلاوسكي) 1- «رئاليست» چيست؟ نام
رئاليسم و قواعد مكتب آن را نخست «شانفلوري» در اولين نوشته هاي خود
بتاريخ 1843 به ميان آورد. در «مانيفست رئاليسم» چنين نوشت: «عنوان
«رئاليست» به من نسبت داده ميشود، همانطور كه عنوان «رومانتيك» را به
نويسندگان و شاعران سال1830 اطلاق مي كنند.» رئاليست و برون گرايي: رئاليسم
در درجة اول بصورت مشف و بيان واقعيتي مي شود كه رومانتيسم يا توجهي به آن
نداشت و يا آن را مسخ مي كرد. در اين دوران سلطة علم و فلسفه اثباتي رمان
نمي تواند وجود خود ار توجيه كند مگر با كنار گذاشتن وهم و خيال و توسل به
مشاهده. فلوبر مي گويد: «رمان بايد همان روش علم را براي خود برگزيند.» و
تن مي گويد: «امروز از زرمان انتقاد و از انتقاد تا رمان فاصلة زيادي نيست.
هر دو تحقيق و مطالعه اي در بارة انسان هستند.» همة آن چيزهايي كه در
رومانتيسم، چيزي غيرواقعي را جايگزين واقعيت مي كرد: (از قبيل
ماوراءالطبيعه، فانتزي، رؤيا، افسانه، جهان فرشتگان، جادو و اشباح) حق ورود
به قلمرو رئاليسم ندارند. البته توجه به سرزمين هاي ديگر و به زمان هاي
ديگر (سفر در مكان و سفر در زمان) كه از مشخصات رومانتيسم بود، هيچكدام از
ادبيات رئاليستي حذف نشده اند. اما جاي خيالبافي در بارة سرزمين هاي
دوردست را سفر واقعي و مشاهدة آن سرزمين ها گرفته است: فلوبر پيش از نوشتن
«سالامبو» به «تونس» سفر مي كند و طبعاً چون سفر در داخل هر كشور آسانتر از
سفر به كشورهاي دوردست است رمان هاي نويسندگان رئاليست بيشتر شرح و تحليل
شهرها و محله هاي سرزمين خودشان را در بر دارد. (بعنوان مثال: استكهلم در
آثار استريندبرگ، نورماندي در آثار فلوبر و موپاسان، «بري» در آثار
ژرژساند، «سيسيل» در آثار ورگا و روماني در آثار امينسكو جاي مهمي را اشغال
كرده اند …
ارسطو در سال ۳۸۴ قبل از میلاد در شهر مقدونیه در شمال یونان متولد شد. ارسطو یکی از سه فیلسوف بزرگ یونان می باشد. ارسطو در 18 سالگی برای تحصیل به آکادمی افلاطون، راهی آتن شد تا 37 سالگی در آنجا باقی ماند.
ارسطو پس از درگذشت افلاطون، یونان را ترک کرد به آسیای صغیر رفت و در آنجا با دختر یک خانواده ثروتمند ازدواج کرد.
دانلود تحقیق با موضوع اندیشه از دیدگاه فرگه، در قالب word و در 52 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن تحقیق: مقدمه مقالهاى كه با عنوان «انديشه» در اينجا ترجمه شده يكى از مقالههاى مهم و تاثيرگذار فرگه است. فرگه اين مقاله را در 1918 يعنى حدود شش سال پيش از مرگش نوشت و منتشر كرد. منظور فرگه از انديشه، (Der Gedanke) معناى يك جمله كامل است، بدون توجه به صدق و كذب آن جمله يا تصديق و تكذيب آن. موضوع اصلى اين مقاله برشمردن ويژگيهاى اين معنا يا انديشه است. به نظر فرگه انديشه عينى است و بنابراين وجود آن وابسته ذهن يا آگاهى ذهنى افراد نيست. آنچه در اين مقاله در طرد ايدئاليسم به تفصيل گفته شده بدين منظور است كه انديشه را از ايده يا وجود ذهنى كه امرى شخصى و وابسته به ذهن فرد است جدا كند. ديگر اينكه انديشه، به دليل عينىبودن، وجودى مستقل از اذهان دارد و بنابراين انديشه ابداعكردنى نيست، بلكه كشفكردنى است و به اصطلاح فرگه انديشه را فراچنگ مىآوريم. از ويژگيهاى ديگر انديشه اين است كه صدق و كذب آن ابدى است و با زمان تغيير نمىكند. و ديگر آنكه انديشه در ذات خود انتقالپذير است. به نظر پيترگيچ، ويتگنشتاين در بحث از زبان فردى و خصوصى، ( private language) و رد آن متاثر از همين نظر اخير فرگه بوده است. از بحثهاى ديگر اين مقاله رد نظريه مطابقت و طرد انتولوژى امور واقع، (facts) است. ويتگنشتاين در رساله فلسفى – منطقى خود معتقد به انتولوژى امور واقع بود و جهان را مجموعهاى از امور واقع مىدانست. هنگامى كه ويتگنشتاين اين نظر را با فرگه در ميان مىگذارد فرگه سؤالى از او مىكند كه به نظر ويتگنشتاين سؤالى بىمايه به نظر مىرسد. اما سالها بعد اهميتسؤال فرگه را كه در واقع طرد انتولوژى امور واقع بوده است، درمىيابد و از نظر خود برمىگردد. از مباحث جالبتوجه اين مقاله مبحث ضماير و مبهمات است. اين مبحث كه در نوشتههاى فرگه بدين تفصيل تازگى دارد بحثهاى فراوانى را برانگيخته است. به نظر فرگه جملهاى مانند «من اينجا ايستادهام.» انديشه كاملى را بيان نمىكند، مگر اينكه به جاى «من» و «اينجا» نام گوينده و مكان موردنظر نهاده شود. اما آيا هميشه مىتوان بدون تغييردادن معنا يا انديشه چنين تغييراتى در جمله داد؟ پاسخ بدين پرسش چندان ساده نيست. فرگه در اين مقاله موردى را همذكر مىكند كه دو گوينده نام خاصى را به كار برند اما دو معناى مختلف از آن اراده كنند. (ضياء موحد) همانطور كه واژه «زيبا» در مباحث زيبايىشناسى و «خير» در اخلاق راه هريك را نشان مىدهد، واژههايى مثل «صادق» نيز در منطق نشانگر راه آن است. هدف همه علوم دستيابى به صدق است، ولى منطق به معناى كاملا متفاوتى با صدق سروكار دارد. تقريبا همان نسبتى را كه فيزيك با جرم و گرما دارد منطق هم با صدق دارد. كشف صدق [قضاياى صادق] وظيفه همه علوم است ولى تعيين قوانين صدق كار منطق. واژه قانون به دو معنا به كار مىرود. وقتى از قانون اخلاقى يا قانون مدنى سخن مىگوييم، مراد احكام و دستوراتى است كه بايد از آنها تبعيتشود ولى آنچه در خارج اتفاق مىافتد لزوما هميشه مطابق آنها نيست. ولى قوانين طبيعت همان جنبههاى كلى رويدادهاى طبيعى است و آنچه در طبيعت واقع مىشود هميشه مطابق با آنهاست. بحث من در باب قوانين صدق بيشتر ناظر به چنين برداشتى از آن است. در اينجا البته سخن از آنچه روى مىدهد نيستبلكه سخن از آن چيزى است كه هست. قواعد تصديق، انديشيدن، داورى و استنتاج از قوانين صدق مشتق مىشوند و ما البته مىتوانيم بدينمعنا از قوانين انديشه نيز سخن بگوييم. ولى در اينجا خطر درآميختن چند امر مختلف با يكديگر وجود دارد. مردم چه بسا عبارت «قانون انديشه» را به قياس با عبارت «قانون طبيعت» تفسير كنند و از اين رو جنبههاى كلى انديشيدن را نوعى رويداد ذهنى به شمار آورند. قانون انديشه به اين معنا يك قانون روانشناختى خواهد بود. در اين صورت ممكن است تصور شود كه منطق با فرآيند ذهنى انديشيدن سروكار دارد و نيز با آن قوانين روانشناختى كه اين فرآيند مطابق آنها روى مىدهد. ولى اين اشتباهى است در فهميدن هدف منطق. زيرا در اين برداشت، صدق در جاى مناسب خود قرار نگرفته است. اشتباهات و اوهام نيز مثل شناخت درست داراى عللى هستند. صادقدانستن آنچه خودش كاذب يا صادق است هم مطابق قوانين روانشناختى صورت مىگيرد. نتيجهگيرى براساس اين قوانين و تبيين يك فرآيند ذهنى كه به صادق دانستن چيزى مىانجامد، هرگز جاى اثبات صدق آن چيز را نمىگيرد. ولى آيا ممكن نيست قوانين منطق در اين فرآيند نقشى داشته باشند؟ من نمىخواهم با اين قول جدل كنم، ولى در بحث از صدق، صرف امكان كافى نيست، زيرا ممكن است امور غيرمنطقى هم در اين فرآيند سهمى داشته باشند و آن را از صدق دور كنند. تنها پس از شناخت قوانين صدق است كه مىتوان در اين باب تعيين موضع كرد، ولى پس از آن هم شايد بتوان بدون استناد به فرآيند ذهنى و تبيين آن اين مساله را روشن كرد; البته اگر بخواهيم مشخص كنيم كه آيا فرآيند يادشده به اينكه چيزى را به درستى صادق بدانيم منتهى مىشود يا نه. براى پرهيز ازاين سوءتفاهم و پيشگيرى از درآميختن مرزهاى منطق و روانشناسى، من وظيفه منطق را كشف قوانين صدق قرار مىدهم نه قوانين صادقدانستن چيزها يا قوانين انديشيدن …
دانلود تحقیق با موضوع رابطه عقل و ايمان، در قالب word و در 44 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن تحقیق: قولات عقل
و ايمان، غالبا در متقابل با يكديگر قلمداد مىشوند. زمانى كه عقل به
بنبست مىرسد، به ما مىگويند كه بايد به ايمان تكيه كنيم. چنين
سفارشهايى، بويژه، در قلمرو دين ارائه مىشود. براى نمونه، زمانى كه با
تراژدىاى شخصى، كه ممكن است كاملا غيرقابل توجيه بنمايد، روبهرو مىشويم،
به ما مىگويند ايمان مىتواند براى گذر از آن ما را يارى دهد. هميشه در
خلا به ايمان ارجاعمان مىدهند. مىتوان گفت كه معمولا ايمان به خدا مورد
نظر است، ولى در بيشتر موارد خدا از صحنه كنار زده مىشود و به نظر مىرسد
كه همه آنچه نياز داريم ايمان است، نه ايمان به چيزى يا به كسى، بلكه تنها
ايمان. بنابراين ما را تشويق مىكنند چيزى را كه به نظر مىرسد عنصرى است
جادويى و مىتواند هر چيزى را دگرگون كند چاشنى زندگى كنيم. شايد وراى چنين
تفكرى نوعى مفهوم كالوينيستى، (Calvinistic) از طبيعت فاسد عقل بشر قرار
داشته باشد. در نتيجه، ممكن استبه نظر آيد كه ما نمىتوانيم به داوريمان،
كه فرآورده ماهيت هبوط كرده و گناهكار انسان است، تكيه كنيم. به جاى آن
بايد به «ايمان»، كه ممكن است لطف الهى آن را به ما ارزانى داشته باشد يا
نداشته باشد، متكى باشيم. در چنين حال و هوايى است كه ايستادگى رنفورد
بمبرو، (Bambrough Renford) در برابر دوگانگى قاطع بين ايمان و عقل، بويژه،
داراى اهميت است. او مىگويد: «آن راى ساده اين است كه ايمان، خود يك نحوه
عقل است. اين بدان معناست كه تمايز قاطعى بين ايمان و عقل در كار نيست.»
(1) اين بايد درستباشد; زيرا ايمان بدون متعلق اصلا ايمان نيست. اگر ايمان
دارم، منطقا بايد ايمان به كسى يا به چيزى داشته باشم. مفهوم اعتماد نيز،
همينگونه استيعنى بدون اين كه متعلق مشخصى در نظر داشته باشم، اعتماد
ممكن نيست. بايد به كسى يا به چيزى اعتماد كنم. يكى از مثالهاى بمبرو را
نقل كنم: ممكن استبه فلان پل اعتماد داشته باشم. چنين اعتمادى ممكن است
نابجا باشد. اگر خرابكارها، پيش از اين، آن پل را منفجر كرده باشند و ديگر
وجود نداشته باشد، اعتماد من به آن مرا به جايى نخواهد رساند. به همين
ترتيب، حتى اگر هنوز وجود داشته باشد، ممكن استبه لحاظ ساختمانى ستباشد و
باز، اعتمادم به آن معقول نيست. با اين همه، تا جايى كه به آن اعتماد
دارم، بر اين باورم كه آن پل براى گذر كردن، در آنجا وجود دارد و مرا قادر
مىسازد كه به سلامتبگذرم. ايمان ويژگيهاى مشابهى دارد; هر آنچه به آن
ايمان دارم بايد وجود داشته باشد تا ايمانم موجه باشد. داشتن آن طرز تلقى
مرا از پلى كه پيش از اين فروريخته گذر نخواهد داد; و به همين ترتيب،
ايمانم به پزشكم به وجود وى بستگى قاطع دارد. ممكن است احمقانه به نظر آيد،
ولى اگر او به طور ناگهانى، امروز صبح مرده باشد، ادامه ايمانم به وى، به
عنوان مرجعى براى مشاوره و راهنمايى، در آينده، معقول نيست. ايمان متضمن
چيزى بيش از اين است. بايد متعلق ايمانم را موثق و قابل اعتماد بدانم. پلى
سستيا پزشكى كه در واقع، يك شياد است، متعلقهاى مناسب چنين ايمانى نيستند.
در نتيجه، عقل كاملا مىتواند براى سست كردن ايمان انسان به كار آيد. همين
كه شما را از مرگ پزشكتان مطلع كنم يا فهرستى از خلافكاريهاى وى را به شما
نشان دهم، اگر نابخرد نباشيد، بىدرنگ ايمانتان را به وى از دستخواهيد
داد. ايمان، در اين جهت، با بعضى از ديگر مقولاتى كه غالبا در تقابل با عقل
قلمداد مىشوند متفاوت نيست. براى نمونه، عواطف عموما بدون متعلق نيستند،
بلكه نوعا به متعلقى نيازمندند. من هرگز بىجهت نمىترسم. بايد از چيزى (يا
كسى) بترسم. به همين ترتيب، بدون اين كه از چيزى به خشم آيم، هرگز خشمگين
نمىشوم; وگرنه چگونه حال درونىام را حال خشم مىدانم و نه چيز ديگر؟
عواطف مستلزم انديشههايى درباره متعلق عواطف است و نوع نگرشى كه به متعلق
عواطف داريم آنها را معين مىكند. عواطف، درست زمانى روان رنجورانه و
غيرمعقول مىشوند كه بهرغم اين كه مىدانيم متعلق آنها وجود خارجى ندارد،
يا اين كه تلقى ما از آن نابجا بوده، باقى بمانند. ممكن است من بهرغم اين
كه كسى در خانه نيست، از انسانى كه در آن استبترسم. اگر ترس من، حتى زمانى
كه آگاه شوم كسى در خانه نيستباقى بماند، عيب و ايرادى در خود من هست.
هراس از يك موش، حتى از يك موش واقعى، ممكن استبه سرعت نامعقول شود. عقل
ما، به ناچار، در تمام باورهاى ما درباره جهان و واكنشهاى ما نسبتبه آن
دخيل است. وگرنه، اگر نتوانيم واكنشها، حتى واكنشهاى عاطفىمان را، چنان سر
و سامان دهيم كه درخور اوضاع و احوالى شوند كه در آنيم، چگونه مىتوان
زندگى در عالم را ادامه داد و با واقعيت كنار آمد …
دانلود تحقیق با موضوع مرتضي مطهري، در قالب word و در 38 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن تحقیق: استاد
شهيد مرتضي مطهري- رضوان الله تعالي عليه- در سال 1298 هجري شمسي در قريه
فريمان متولد شد. سالهاي اوليه عمر را در خدمت پدر، به طلب علوم اسلامي
پرداخته و پس از آن در حوزه علميه مشهد، مقدمات عربي و فقه و اصول و منطق
را فرا گرفته و در سن 15 سالگي از مشهد به قم- شهر قيام- هجرت نمود. مدت
پانزده سال به كسب معرفت از خورشيد تا باني چون امام خميني (ره) پرداخت و
در كنار آن در حوزه علميه در محضراستاداني چون مرحوم بروجردي، مرحوم محقق،
مرحوم آشتياني، مرحوم يثربي كاشاني، مرحوم خوانساري، مرحوم صدر و سرانجام،
استاد فقيه مفسر قرآن، علامه طباطبايي به كسب علم مشغول شد. او الگوي
نيكوي معلمي بود كه همه وجودش سوز بود و عشق. او با بينش عميق و انديشه اي
بلند و قامتي راست، همچون سپري مقاوم در برابر تهاجم فرهنگي بيگانگان و جهل
و خود باختگي ها ايستاده بود. و به همين جهت، سرانجام سر پر سواديش همانند
فرق مبارك امام و مرادش، حضرت علي (ع)، هدف تيركين قرار گرفت و به فيض
شهادت و… نائل گرديد. از اين رو، روز 12 ارديبهشت ماه، روزي كه به نام
زيبا و پر معناي معلم، مزين گرديد، يادآور بعثت پيامبران- عليه السلام-
است. اين روز، يوم الله محسوب مي گردد، چرا كه اول مربي، خداوند است. اين
روز، روز تزكيه و تعليم است. روز سپاس و تشكر است. امام خميني- رهبر فقيد انقلاب اسلامي- در شهادت معلم نمونه انقلاب، بسيار گريستند و در مورد ايشان فرمودند: من اگر چه فرزندي عزيز را كه پاره تنم بود از دست دادم، لكن مفتخرم كه چنين فرزندان فداكاري در اسلام وجود داشته و دارد …
دانلود تحقیق با موضوع سيره نبوي يا منطق عملي، در قالب word و در 44 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن تحقیق:
مقدمه اي بر كتاب سيره نبوي انبياء و اولياء الهي داراي علم و هنري خداوندي بودند كه با داشتن اين هنر خداداد مي توانستند بشر را در راه سعادت و نيل به هدفي مشخص كه همانا رهبري و كنترل فعاليتهاي انسان براي دست يابي به كمال و شناخت حقيقت است رهنمون شوند . خداوند بارها اين موضوع را به پيامبر تذكر مي دهد مثلاً در آيه اي از قرآن مي فرمايد : اين كتابي است كه به تو نازل كرديم تا مردم را از ظلمات و تاريكيها خارج و به سوي نور رهنمون شوي و اين مسافر را در راه تاريك و وحشتناك از خطر شيطان راهزن محافظت نموده و به سر منزل مقصود برساني و باز خداوند مي فرمايد : هر كس فردي را از گمراهي به هدايت ببرد ، مانند اين است كه او را زنده كرده و هر كس شخصي را از هدايت به گمراهي ببرد مانند اين است كه او را كشته است و البته خداوند اين راهنمائي پيامبران را همراه با عطوفت و مهرباني توصيه مي كند ، وي مي فرمايد با انسانها با مهر و محبت و مجادله نيكو برخورد كن و بين آنها به عدالت حكم كن . و پيامبر را به خدمت به بشر ، رعايت امانتداري و انصاف و عدل توصيه مي نمايد . پس تربيت يافتگان سيره پيامبر بزرگترين امانتها يعني آدميان هستند و هنر مديريت در تربيت نبوي اداره قلبهاست نه بدن ها و جسم ها . پس با تمشك بر اصول سيره نبوي تحولي اساسي در روابط انسانها و والي و رعيت فراهم و سير به سوي كمال ميسر مي شود . با اميد به اين كه همه ما پيروان راستين انبيا باشيم شايد بتوانيم راه درست را تشخيص داده و به سعادت ابدي نائل آئيم . خلاصه اي كه از نيمي از كتاب سيره نبوي منطق عملي به نظر شما مي رسد بنابه فرمايش و راهنمائي استاد ارجمند جناب آقاي واثقي تهيه و تنظيم گرديده كه اميد است مورد قبول آن استاد عزيز و خوانندگان گرامي قرار گيرد . اين كتاب نوشته آقاي مصطفي دلشاد تهراني و چندمين اصل از مديريت سيره نبوي است كه در اينجا شش اصل اول آن به طور خلاصه از نظر گرامي شما مي گذرد …
مقدمه نظرات كوفيون نظر شيخ انباري در جواب كوفيون ايراد به معناي ابتدائيت جواب شيخ انباري به كوفيون نظر شيخ انباري در رابطه با اينكه مبتدا و خبر همديگر را رفع ميدهند نظرات بصريون ابتدائيت مبتدا و خبر را رفع ميدهد ابتدائيت و مبتدا با هم خبر را رفع ميدهند ابتدائيت مبتدا را و مبتدا هم خبر را رفع ميدهد
بخشی از متن تحقیق:
چكيده تحقيق: در رابطه با عامل رفع مبتدا و خبر قولهاي فراواني وجود دارد كه ما در اينجا به دو قول اكتفا ميكنيم: الف) كوفيون كوفيون ميگويند: مبتدا خبر را و خبر هم مبتدا را رفع ميدهد.
ب) بصريون
بصريون همهي آنها قبول دارند كه عامل مبتدا ابتدائيت است ولي در خبر آن اختلاف است: 1ـ ابتدائيت خبر را رفع ميدهد. 2ـ ابتدائيت و مبتدا با هم خبر را رفع ميدهند. 3ـ ابتدا مبتدا را و مبتدا هم خبر را رفع ميدهد.
و کلام ابتدا این که سپاس خدای را عزوجل که پیمودن راهی که عشق او می برد روشن ترین راه هاست، گرچه سخت ترین باشد شاید بگویید چرا با عشق آغاز کردم آخر عشق خداوند بود که مرا تا به اینجا راهنمایی کرد و باز شاید بگویید حرف بیهوده ای است. خداوند همه بندگانش را راهنمایی می کند، آری صحیح است این کلام اما خداوند آن چه در تقدیر من بود در خواب های شبانه ام می گفت و نشان می داد غلط و درست را نه تنها راه درست زندگی خودم را بلکه مسائلی که احساسات یا همان چیزی که از نظر روانشناسان حس ششم نامیده می شود و از نظر عرفا الهام و وحی است در خواب و بیداری برایم رخ داد و مرا تا به اینجا آورد تا جایی که به جایی رسیدم که باید موضوعی می یافتم برای پایان نامه مقطع کارشناسی ارشدم در همین زمان بود که جناب آقای دکتر مظاهری استاد گرانقدرم مرا با ابن عربی و نظریاتش آشنا کرد و چه نزدیک بود کلام او به احساسات و الهامات وارده بر قلب من پس تاخیر را جایز ندانسته و موضوع پایان نامه خود راهمان چیزی انتخاب کرده بودم که تا حدودی در خواب و بیداری با آن آشنایی داشتم تا در مورد آن بیشتر بدانم و اینگونه موضوع خود را انتخاب کردم.
در ابتدا از تعریف کلمه عالم شروع کردم و تعداد عوالم گوناگون در کتب فلسفی و عرفانی و قرآنی وجود دارد و در فصل اول به آن پرداختم عالم به ماسوی الله و جهان گویند و تعداد عوالم در دیدگاههای فلاسفه و عرفا در قرآن مختلف است و تعاریف مختلفی که در این باب گفته شده در فصل اول ذکر گردیده است اما اینکه تاریخچه مثل چیست و این عالم مثال از کجا آمده و اولین بار چه کسی آن را مطرح کرده باید گفت اولین بار افلاطون در نظریه معروف مثل افلاطونی آن را مطرح و به بحث در مورد جهان مثل پرداخته است بعد از او مشاییان و اشراقیون نظرات مختلفی در باب مثل افلاطونی ارایه دادند که در فصل دوم آورده شده و در پایان این فصل تفاوت میان افلاطونی و مثل علقه از دید اشراقیان پرداخته شده است و در فصل سوم عوالم و تعدادی از آنها از نظر فلاسفه ای چون سهروردی و ملاصدرا و همچنین عوالم و عالم مثال در گلشن راز محمد لاهیجی آورده شده و در آخر این فصل به بیان عالم مثال، تعریف آن و تعریف عرفا از عالم مثال پرداخته ایم در فصل چهارم عالم مثال از نظر ابن عربی آورده شده است ابن عربی در این مورد نظریه خیال را مطرح کرده است از نظر ابن عربی عالم مثال عالم خیال است که به خیال متصل و خیال منفصل تقسیم می شود اما اینکه معنای خیال درمورد انسان چیست و ادراک خیالی و نقش آن در عرفان و نظر شارحان غیر مسلمان ابن عربی در مورد عالم خیال چیست در این فصل به آن اشاره شده است در ادامه به بررسی خیال منفصل که برزخ یا عالم است و ارتباط انسان با آن از طریق حواس پنج گانه است و بعد از آن خیال متصل و چگونگی ارتباط با آن که از طرق مختلف از جمله رویا،خواب،الهام،مکاشفه،معراج انجام می گیرد که ابن عربی در این معراج به هفت آسمان عروج کرده و بعد از آن به سدره المنتهی فلک، منازل، کرسی،عرش،عما،صعود کرده است وبه بیان آنها پرداخته شده است و در پایان این فصل هم مقایسه ای انجام داده ایم بین خیال متصل و خیال منفصل.
امید است که این تحقیق ناچیز بتواند برای خوانندگان عزیز مفید واقع شود.