سایر

تحقیق زندگینامه اسماعیل دقایقی

دانلود تحقیق با موضوع زندگینامه اسماعیل دقایقی،
در قالب word و در 27 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن تحقیق:
شنیده بود که مردان بزرگ برای رسیدن به آرزوهایشان هجرت می کنند و در  روایات  اسلامی خوانده بود که پیامبر واصحابش هم به خاطر مبارزه باظلم وبیداد مهاجرت کردند  ؛ آن هم باخانواده واهل  بیت  می  دانست د رهجرت ، رمز ورازی نهفته است که باید آن را تجربه کند .رازی که از اراده آدم ، فولاد می سازد واو را در برابر حوادث مانند کوه مقاوم می کند . پیشتر  ، سرنوشت انسانها ی بزرگ را در کتابها مرور کرده بود ؛ همانهایی که موفقیتشان با یک سفر  دور ودراز شکل گرفته بود . انسانهایی که به جست وجوی افقهای دور رفته بوداند وسرزمینی دیگر  پیدا کرده بودند .وقتی فکر میکرد می دید  برایش جالب است که همه آنها به چیزی که می خواستند می رسیدند
 .بهبهان شهر خوش آب وهوایی بود ؛اما برای  خانواد او که در فقر وتنگدستی روزگار می گذراندند  فقط آب وهوا نمی توانست دلیلی محکم برای ماندن  باشد  .از آن رو خانواده او سختی هجرت را به جان خریدند آنها راهی سرزمینی شدند که چاه نفت داشت .میهمانان خارجی در اصل میهمانان خارجی به خاطر چاههای نفت مقیم آن سرزمین بی آب و علف شده بودند  آنها  می دانستند که هر  جا میهمان باشد کارودرآمد هم هست ………
آنجا شهرکی کوچه به نام  ، آغاجاری بود که فکر میکردی آخر دنیاست ! گرماو آفتاب سوزانش  درروز از یک سو  کلافه ات میکرد وغربت واحساس تنهایی اش در شب از سوی دیگر  آزارت  میداد 
اما او وخانواداش به امید هم آمده بودند آنها به هم می گفتند : چون ما خانواده پر جمعیتی هستیم  بی شک یکدیگر را از تنهایی در می آوریم بعدها که دایی واهل وعیالش هم به شهر آغاجاری  آمدند آنها بیشتر خوشحال شدند  ورفته رفته به آنجا عادت  کردند درآغاجاری کا رونعمت فراوان بود پدرش از شرکت نفت سفارش لباس می گرفت وبرای کار گر ها آنجا  لباس می دوخت بعضی وقتها هم کارش زیاد بود  از اسماعیل وپسر های دیگرش کمک می گرفت پسر ها در زدن جادکمه، گرفتن سرنخها وخلاصه در کار دوخت ودوز به پدرشان کمک می کردند او رفته رفته  توانست درآنجا خانه ای د ست وپا کند خانه ای کوچک که درآن آرام آرام آرزوهایی بزرگ شکل می گرفت 
بازجویی :
بیا تو همان جا روی صندلی بنشین .
اسماعیل بی آنکه  به چیزی نگاه کند داخل اتاق شد در حالی که سرش را پایین انداخته  بود روی صندلی نشست .
-سواد  که داری .
-بله.
-پس اسم وفامیل ومشخصاتت را اینجا بنویس .فقط حواست باشد که چرند وپرند ننویسی   اگر هم دروغ بنویسی   همین خودکار را لای  انگشتانت میگذارم که استخوانهای دستت بزند بیرون 
اسماعیل ورقه را  برداشت وشروع کرد به نوشتن . نام: اسماعیل –نام خانوادگی : دقایقی –فرزند : قنبر – شماره شناسنامه  1127-متولد 1333 مسجد سلیمان –شغل : هنرجوی هنرستان صنعتی شرکت ملی  نفت ایران – اهواز .
ورقه را به سمت بازجو گرفت وبی حرکت ایستاد .بازجو ، سیگاری روشن کرد واز بالا تاپایین اتاق را متفکرانه طی کرد . صدای قدمهایش  در چهار سوی دیوار پیچیده ومیان  خشت وآجر ها فرو  رفت.
درآن تاریکی بجز نورکم رمق چراغ مطالعه وکور سوی سرخ رنگ  آتش سیگار بازجو چیز دیگری دیده نمی شد 
-بده ببینم چی نوشتی .
ورقه را از دستش کشید ونگاهی سرسری به آن انداخت وبعدآن را به سمت اسماعیل پرتاب کرد ورقه در هوا تاب خورد وآرام بر کف سنگی وسرد اتاق نشست 
دانلود فایل

دانلود فایل”تحقیق زندگینامه اسماعیل دقایقی”