در قالب word و در 43 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن تحقیق:
تاثير متقابل جهان بينى و علم اخلاق
بين
جهانبينى و علم اخلاق تاثير و تاثر متقابل وجود دارد; زيرا از يك
سواخلاقيات (علم اخلاق) مانند منطقيات، طبيعيات و رياضيات از علوم جزئىاست
و زير پوشش «علم كلى» (جهانبينى) قرار دارد; چون اين علم موضوعخود
راكهنفس و قواى آن است اثبات مىكند ، چنانكه بخشى از اينها را همعلوم
طبيعى اثبات مىكند، و از سوى ديگر علم اخلاق نيز درباره جهانبينىاظهار
نظر مىكند; به اين معنا كه در علم اخلاق، ثابت مىشود جهانبينى توحيدى،
خير، ملايم با روح و امرى ارزشى و كمال روح است ولىجهانبينى الحادى، شر،
زيانبار و قبيح است و براى روح پيامد ناگوارى دربر دارد.
در علم اخلاق،
علوم نافع از علوم غيرنافع شناخته مىشود. پيغمبر اكرمصلى الله عليه و
آله و سلم به ذات اقدس اله پناه مىبرد و مىفرمايد: «اعوذ بك من علم لا
ينفع، وقلب لا يخشع، ونفس لا تشبع» چون علوم از نظر نفع و ضرر به چند قسم
تقسيم مىشود، بعضى از علمها نافعند و بعضى نه; بعضى از علوم مانند علوم
الحادى، نه تنها نافع نيستند بلكه ضرر هم دارند و بعضى از علوم نه نافع
هستند و نه ضار، مانند تاريخ بعضى از اقوام جاهلى كه هيچ نكته آموزندهاى
در دانستن آن وجود ندارد و هيچ اثر فقهى هم بر آن مترتب نيست.
البته
برخى از بخشهاى علم تاريخ و نسب، فوايد فراوانى دارد و از علوم نافع به
شمار مىآيد اما آشنايى با قواعد علمى مربوط به انساب و تاريخ اقوامى كه
آثار علمى يا صنعتى و هنرى از خود به يادگار نگذاشتند، صرف بيهوده عمر و
اتلاف وقت است و مصداق علمى است كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم و
امام هفتم (عليهالسلام) در باره آن فرمودهاند: «لا يضر من جهله ولا ينفع
من علمه») .
بعضى از علوم فى نفسه نافعند ولى چون به مرحله عمل
ننشستهاند علم نافع به شمار نمىآيند و اين همان است كه در بيان حضرت على
(عليه السلام) آمده: «لا تجعلوا علمكم جهلا ويقينكم شكا اذا علمتم فاعملوا
واذا تيقنتم فاقدموا» (4) و نيز مىفرمايد: «رب عالم قد قتله جهله وعلمه
معه لا ينفعه» (5) . بعضى از دانشمندان در عين حال كه عالمند، جاهلند. چون
عاقل نيستند كشته جهلند و علم آنان به حالشان نافع نيست. كسى كه علم را
براى مقامهاى دنيا، جلب توجه و احترام مردم و يا برخوردارى از زرق و برق
بيشتر طلب كند، خود را ارزان مىفروشد. او عالم است ولى عاقل نيست. و
ديگران كه راه دنيا را طى كردهاند، بيشتر و بهتر از اين شخص، حطام دنيا را
فراهم كردهاند و از آن لذت مىبرند. پس اين گونه از علوم هم علوم غير
نافع به شمار مىآيد.
نيز حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه
«همام» در وصف متقيان مىفرمايد: «ووقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم» و
اين تنها در باره سامعه نيستبلكه در مورد ساير اعضا هم هست، يعنى جز به
علم نافع، به چيز ديگرى گوش نمىدهند; به اين معنا كه الفاظ آن را مىشنوند
و معانى را ادراك مىكنند ولى وقتى سودمند نبودن آن را ببينند رها
مىكنند; مثلا، درسوره «زمر» مىفرمايد: «فبشر عباد× الذين يستمعون القول
فيتبعون احسنه» (7) آنان، نخست اقوال و مكاتب گوناگون را مىشنوند و سپس
تشخيص مىدهند كه كدام زيانبار و كدام نافع است و آنگاه به آنچه نافع است
دل مىسپارند و گوش مىدهند. گوش فرادادن يعنى اطاعت كردن و پذيرش.
قرآن
كريم در اين زمينه مىفرمايد: «لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب
السعير» (8) يعنى اگر گوش شنوا مىداشتيم و اطاعت مىكرديم از اصحاب آتش
نبوديم. بنابراين، علم اخلاق گرچه جزو علوم جزئى به شمار مىآيد ولى در
باره كلىترين علم، اظهار نظر مىكند و مىگويد فراگيرى اين علم، نافع است،
توحيد براى نفس خير و شرك براى آن شر است.
مسئله توحيد و شرك، جزو
جهان بينى و مسائل الهى به شمار مىآيد و در علم كلى مطرح است ولى مسئله
پذيرش توحيد يا شرك را علم اخلاق بر عهده مىگيرد و جايگاه علم اخلاق از
نظر اشراف بر همه علوم و مسائل، جايگاه بلندى است …