دانلود تحقیق با موضوع زندگی حضرت ابراهیم،
در قالب word و در 35 صفحه، قابل ویرایش.
در قالب word و در 35 صفحه، قابل ویرایش.
بخشی از متن تحقیق:
مختصری از زندگینامه حضرت ابراهيم(ع)
آن حضرت در زمان نمرود كه در عجم به كيكاوس معروف بود،زندگى مى كرد.نمرود مردى باقوت وحشمت بود.سپاه بسيار داشت ودر سرزمين بابل آنزمان وكوفه زمان ما حكومت مى كرد.چهارصد صندلى طلا داشت كه برروى هريكجادوگرى نشسته وجادو مى نمود.او يكشب در خواب ديد كه ستارهاى در افقپديدار شد ونورش بر نورخورشيد غلبه نمود.نمرود وحشت زده از خواب بيدار شدو جادوگران را احضار نموده وتعبير خواب خود را از آنان جويا شد.گفتند طفلى دراين سال متولد مى شود كه سلطنت تو بدست او نابود مى شود.وهنوز آن طفل ازصلب پدر به رحم مادر منتقل نشده است.نمرود دستور داد كه بين زنان ومردانجدايى اندازند و كودكى كه در آن سال متولد ميشود،اگر پسر است،بكشند.واگردختر است،باقى بگذارند.تارخ كه يكى از مقربّان نمرود بود شبى پنهانى نزدهمسرش رفت ونطفه ابراهيم بسته شد.هنگام تولد كودك،مادر ابراهيم (ع) به داخلغارى رفت وابراهيم (ع) در آنجا متولد شد.مادر،كودكش را درغار گذاشت وبه شهرمراجعت نمود.او همه روزه به غار مى رفت وبه فرزندش شير مى داد وبرمى گشت.رشد يك روز آن حضرت مطابق يكماه كودكان ديگر بود.پانزده سال گذشتودراين مدت ابراهيم (ع) جوانى قوى شده بود.روزى با مادرش به طرف شهرحركت كردند .در راه به گله شترى رسيدند.ابراهيم (ع)از مادر پرسيد:خالق اينهاكيست؟گفت آنكه آنهارا خلق كرد و رزق مى دهد وبزرگ مى نمايد.ابراهيم (ع) درشهر با گروههاى بت پرست وارد بحث مى شد وآنها را محكوم مى نمود.واقرار بهخداى ناديده كرد.به مصداق آيه شريفه «فلما جنّ عليه الليل راى كوكباً…» چون مذاهب آنهاراباطل ديد وباطل نمود،فرمود: انّى وجهّتوجهى …» بعد ابراهيم (ع) را به دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترويى بود ولى دراطرافش غلامان وكنيزان زيبا بودند.ابراهيم (ع) از عمويش آذر پرسيد:اينها چهكسى هستند؟آذر گفت اينها غلامان وكنيزان وبندگان نمرودند! ابراهيم (ع) تبسمى كردوگفت چگونه است كه بندگان و كنيزان و غلامان از خدايشان زيباترند؟آذر گفتاز اين حرفها نزن كه تورا مى كشند.آمده است كه آذر بت مى ساخت وبه ابراهيم (ع)مى داد تا بفروشدوابراهيم (ع) هم طناب به پاى بتها مى بست ومى گفت:بياييدخدايى را بخريد كه نمى خورد و نمى بيند و نمى آشامد و نه نفعى مى رساند ونهضررى !با اين تعريف ابراهيم (ع) كسى بتها را نمى خريد.وبتها را به نزد آذر برمى گرداند …
آن حضرت در زمان نمرود كه در عجم به كيكاوس معروف بود،زندگى مى كرد.نمرود مردى باقوت وحشمت بود.سپاه بسيار داشت ودر سرزمين بابل آنزمان وكوفه زمان ما حكومت مى كرد.چهارصد صندلى طلا داشت كه برروى هريكجادوگرى نشسته وجادو مى نمود.او يكشب در خواب ديد كه ستارهاى در افقپديدار شد ونورش بر نورخورشيد غلبه نمود.نمرود وحشت زده از خواب بيدار شدو جادوگران را احضار نموده وتعبير خواب خود را از آنان جويا شد.گفتند طفلى دراين سال متولد مى شود كه سلطنت تو بدست او نابود مى شود.وهنوز آن طفل ازصلب پدر به رحم مادر منتقل نشده است.نمرود دستور داد كه بين زنان ومردانجدايى اندازند و كودكى كه در آن سال متولد ميشود،اگر پسر است،بكشند.واگردختر است،باقى بگذارند.تارخ كه يكى از مقربّان نمرود بود شبى پنهانى نزدهمسرش رفت ونطفه ابراهيم بسته شد.هنگام تولد كودك،مادر ابراهيم (ع) به داخلغارى رفت وابراهيم (ع) در آنجا متولد شد.مادر،كودكش را درغار گذاشت وبه شهرمراجعت نمود.او همه روزه به غار مى رفت وبه فرزندش شير مى داد وبرمى گشت.رشد يك روز آن حضرت مطابق يكماه كودكان ديگر بود.پانزده سال گذشتودراين مدت ابراهيم (ع) جوانى قوى شده بود.روزى با مادرش به طرف شهرحركت كردند .در راه به گله شترى رسيدند.ابراهيم (ع)از مادر پرسيد:خالق اينهاكيست؟گفت آنكه آنهارا خلق كرد و رزق مى دهد وبزرگ مى نمايد.ابراهيم (ع) درشهر با گروههاى بت پرست وارد بحث مى شد وآنها را محكوم مى نمود.واقرار بهخداى ناديده كرد.به مصداق آيه شريفه «فلما جنّ عليه الليل راى كوكباً…» چون مذاهب آنهاراباطل ديد وباطل نمود،فرمود: انّى وجهّتوجهى …» بعد ابراهيم (ع) را به دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترويى بود ولى دراطرافش غلامان وكنيزان زيبا بودند.ابراهيم (ع) از عمويش آذر پرسيد:اينها چهكسى هستند؟آذر گفت اينها غلامان وكنيزان وبندگان نمرودند! ابراهيم (ع) تبسمى كردوگفت چگونه است كه بندگان و كنيزان و غلامان از خدايشان زيباترند؟آذر گفتاز اين حرفها نزن كه تورا مى كشند.آمده است كه آذر بت مى ساخت وبه ابراهيم (ع)مى داد تا بفروشدوابراهيم (ع) هم طناب به پاى بتها مى بست ومى گفت:بياييدخدايى را بخريد كه نمى خورد و نمى بيند و نمى آشامد و نه نفعى مى رساند ونهضررى !با اين تعريف ابراهيم (ع) كسى بتها را نمى خريد.وبتها را به نزد آذر برمى گرداند …